زندگی جالب می شود ...

 

زندگی جالب می شود وقتی که هیچ مسکنی آرامت نکند ، وقتی که هیچ آهنگی بغضت را نشکند ، وقتی که هیچ هوایی وقتی که می بینمت به درون سینه ام نفوذ نکند ، وقتی که هیچ عقلی دیگر در زمان عاشقی وجود نداشته باشد ، وقتی که هیچ درگذشتی از هیچ سرگذشتی غمگین تر نباشد ، وقتی که هیچ خبری از هیچ دوستی ، آشنایی نباشد ، وقتی که هیچ دلی سرجایش نباشد ، وقتی که هیچ درمانی برای فرار از عشق بجز مرگ نباشد ، وقتی که هیچ انقلابی مانند انقلاب تو در دل من نشد ، وقتی که کمبود ها در گذشته هایمان کم بود …
زندگی جالب می شود وقتی که دست ها و نفس ها و رفتار ها و حرف ها سرد می شوند ، وقتی که «من و تو» می شود تمامِ «ما» ها ، وقتی که برای خودکشی همیشه صد قرص و هزار بالکن و چند تیغه ی آهن تیز آماده است ، وقتی که ادعا ها روی تمام خوبی ها را کم کرده است ، وقتی که آدم های مغرور همان احساساتی های دیروز اند ، وقتی که مهر اشک بر صورت می نشیند ، وقتی که دلتنگی واگیر ندارد و باز تو سری به ما نمی زنی ، وقتی که باز می مانیم از تصمیم اینکه جرات به خرج دهیم یا حقیقت را بگوییم ، وقتی که از اشک ها می توان آتش کرفت ، وقتی که می شود با سردی نگاه ها دود شد ، وقتی که که کسی در راه نیست و ما منتظر می مانیم ...
زندگی جالب می شود وقتی که درد بهترین جنس دنیا را دارد که هرچه می کشیم پاره نمی شود ، وقتی که غم طولانی ترین خوراک دنیا می شود چراکه هرچه میخوریم تمام نمی شود ، وقتی که زمان زنی است که قهر می کند و نازکش ندارد که برگردد ، وقتی که سایه ی رقص شاخ و برگ ها روی دیوار رقص مرگ است ، وقتی که مرگ بازی اش می گیرد ، وقتی که زندگی یکنواخت می شود ، وقتی که همه جا سکوت است و تو فریادی ، وقتی که ابر روی ماه و ستاره را می گیرد و هنوز می درخشند ، وقتی که برای بعضی ها الماس و شیشه دیگر فرقی ندارند ، وقتی که دنیا پیشرفت می کنند و ما در فکر مسخره کردن «اوییم» ، وقتی که خندیدن گناه است و غم تنها اصول این زندگی ، وقتی که در دنیا مجازی تر از دنیای مجازی ایم ، وقتی که تنها همدردمان کسی است  که نمیشناسیمش ، وقتی که عشقمان کسی است که حتی دست هایش را یکبار هم لمس نکرده ایم ....
زندگی جالب می شود ....


برچسب ها: